یه از این به بعدِ دیگه

ساخت وبلاگ
گویند که معشوق تو زشتست و سیاهگر زشت و سیاهست مرا نیست گناهمن عاشقم و دلم بر او گشته تباهعاشق نبود ز عیب معشوق آگاهفرخی سیستانیhttps://ganjoor.net/farrokhi/divanf/robaeef/sh30اینم به دلم نشست، گفتم بیارمش.البته کسی درباره معشوقتون اینطوری اظهار نظر کنه، باید یکی بخوابونید تو دهنش.انقد بدم میاد،مثلا یکی رو میبینن رفته تو رابطه، پشت سرش میگن که عاشقِ چیِ طرف شده آخه.به تو چه خب.والا.در ادامه پست دیشب، قبل از رفتن به رختخواب، تو ذهنم اومد که:Let's become NOBODY.والا.همه میخوان یه چی بشن،حالا که اینطوریه،من میخوام هیچکس نشم. و من الله توفیق.تا دست طمع بشستم از عالم خاکاز گرد زمانه دامنی دارم پاکامید بقا یکی شد و بیم هلاکچون من ز جهان برفتم از مرگ چه باکانوریhttps://ganjoor.net/anvari/divan-anvari/robaeea/sh268خلاصه که کلی کار دارم؛طبق شعرِ دیشب،باید نخل املم رو از ریشه در بیارم،سپس طبق این یکی شعر،باید دست آلوده به طمعم رو بشویم.آقامصرع سوم عجب چیزیه:امید بقا یکی شد و بیم هلاکخدا نصیبِ همه کنه. یه از این به بعدِ دیگه...
ما را در سایت یه از این به بعدِ دیگه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mypath2011 بازدید : 121 تاريخ : چهارشنبه 22 تير 1401 ساعت: 21:13

پادشا بر کام‌های دل که باشد؟ پارساپارسا شو تا شوی بر هر مرادی پادشاپارسا شو تا بباشی پادشا بر آرزوکارزو هرگز نباشد پادشا بر پارساناصرخسروhttps://ganjoor.net/naserkhosro/divann/ghaside-naser/sh11اون مصرع آخر، نه فقط آرزو، کلا هیچی نمیتونه پادشات بشه اگه پارسا باشی.والا.یعنی شرایطِ بیرون هرچی باشه، تو نمیذاری بهت غلبه کنه؛شده خم میشی،ولی نمی‎شکنی.(بچه بودم یادمه اینطوری بودم که اگه پسردار شدم، اسمشو پارسا بذارم)شخصِ پارسا، باید مایندفول هم باشه. یعنی به نظرم اگه مایندفولنس (awareness یا آگاهی کلمه بهتریه) نباشه، پارسایی هم نیست.آگاه=>پارسا=>آدممتاسفانه من تازه شبا یادم میفته مایندفولنسو تمرین کنم.این حالت هم رو هم باید بشینم مفصل تجزیه تحلیل کنم:علتِ روی گردانیِ من از آرزوها.هم چنین اینکه چرا از هدف گذاری خوشم نمیاد،البته راجع به این قبلا نوشتم چندبار.یه حس آویزون بودن و چنگ زدن بهم میده،اینکه 4 تا دونه هدف بذاری، بعد بگیخب حالا اینا اهداف من، پیش به سویِشان.هم چنین کور شدن نسبت به چیزای دیگه، وقتی فقط چشمات دنبالِ یه چیزه.البته من نمیگم که همینطوری بیخود و بی جهت دارم زندگی میکنم؛همینکه هر شب استقامت میورزم و میام اینجا به تایپ کردن، دلیل داره.از کلمه هدف قبلا هم گفتم خوشم نمیاد،من هدف ندارم،مسیر دارم.جالبه چند سال پیش که خواستم عنوان وبلاگ رو عوض کنم، بدون اینکه اصلا به این چیزا فکر کرده بوده باشم، عنوان رو گذاشتم:My pathالبته اون دوران، دورانی بود که مدام در حال شستشوی روان با یک سری مباحث بودم،اینکه هر کسی یه مسیرِ منحصر به فردِ خودش رو داره و این حرفا. یه از این به بعدِ دیگه...
ما را در سایت یه از این به بعدِ دیگه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mypath2011 بازدید : 123 تاريخ : چهارشنبه 22 تير 1401 ساعت: 21:13

لایو حسین راجع به تایید و تکذیب شدن از طرف دیگران بود.وسطا یاد کتاب چهار میثاق افتادم؛یکی از میثاق ها اینه:هیچ چیز را به خود نگیرید.این اصطلاح هم میاد بهش:Don't give a damnالبته به نظرم اصطلاحاتِ اینجوری، موقعی استفاده میکنیم که حرصمون گرفته و اتفاقا Give a damn مثلا موقعی که میگی: به جهنم که نشد،اتفاقا چون برات مهم بوده و نشده و حرصت گرفته، میگی به جهنم.درواقع نوعی خالی کردن خوده.ولی اون میثاق،هیچ چیز را به خود نگیرید،از آرامش میاد نه عصبانیت.خلاصه که منم این مسئله رو دارم،نوشته های شب های پیش مبنی بر برپا شدن جشنواره از شنیدن تعریف."فرزانه در مرکز می ایستد".یعنی ریدن بهت، به خودت نگیر، ازونطرف هم ازت تعریف کردن، یاز هم به خودت نگیر.خلاصه که باید خودمو جمع و جور کنم. یه از این به بعدِ دیگه...
ما را در سایت یه از این به بعدِ دیگه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mypath2011 بازدید : 113 تاريخ : چهارشنبه 22 تير 1401 ساعت: 21:13